امام با روشنفکرها خوب بودند و نسبت به آنها نظر مثبت داشتند. لکن از آنجا که به طور کلی با گروهگرایی مخالف بودند، کسانی را که در جناحی وارد میشدند، تأیید نمیکردند و این خصوصیت را ما کاملاً در ایشان مشاهده کردیم. به طور کلی دوروبریهای امام در نجف، دو دسته بودند. یک دسته، روشنفکر و مبارز و مجاهد بودند که از ایران آمده بودند و در واقع فراری بودند و بیشترشان ـ نه همه آنها ـ به امام علاقه داشتند. عدهای در نجف مستقر بودند و تعدادی هم به نجف رفت و آمد میکردند. امام کارهایی مثل پخش اطلاعیهها یا پیغام رسانی را به اینها محول میکردند اما همینها هم با وجود آن که مورد اعتماد امام بودند، اگر میخواستند در مورد امور حسبیه و سهم امام و این قبیل مسائل اجازه بگیرند، امام به آنها اجازه نمیدادند. چون من در کارهایی وارد بودم، اینها چند بار مرا برای کسب اجازه واسطه قرار دادند، ولی هر بار پاسخ امام منفی بود. یعنی امام حتی این مبارزین و مجاهدینی را که به آنها اعتماد داشت، در کارها دخالت نمیدادند. دسته دیگر، هم در صحنههای مبارزه شرکت میکردند و هم در کارهای علمی وارد بودند. مثلاً در نوشتن کتابهای بیع، خلل و ولایت فقیه مشارکت داشتند. خلاصه اینها در نجف از اطرافیان امام بوده، در نماز و کلاس درس ایشان شرکت میکردند و حتی در مسافرت هم با امام بودند.
از دسته اول روشنفکرانی نظیر، دکتر یزدی و بنیصدر بودند که از اروپا و امریکا به دیدار امام میآمدند. البته چند نفری هم از ایران آمدند و دوباره برگشتند؛ مثل آقای غرضی و پسر آقای جنتی ـ علی جنتی ـ که در نجف او را «الهی» میخواندند. یکی هم پسر آقای منتظری بود. محمد منتظری که به اسم دیگری (سمیعی) خوانده میشد. آقای چمران را یاد ندارم به نجف آمده باشد ولی آقای (جلالالدین) فارسی چند بار از لبنان آمده بود. حتی تیمور بختیار هم ـ زمانی وزیر اطلاعات و امنیت رژیم شاه بود ـ به دیدن امام آمد، لکن امام خیلی به او بیمحلی کردند، چون آدم خیلی خبیثی بود. امام
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 102 کسانی را که با شاه رابطه مستقیم یا غیر مستقیم داشتند یا با دستگاه شریعتمداری بودند، به هیچ وجه راه نمیدادند. برای مثال آقای (شیخ احمد) کافی و یک نفر دیگر ـ که چون هنوز زنده است، نامش را نمیبریم ـ به نجف آمدند، ولی هر چه خواستند خدمت امام برسند، امام نپذیرفتند. با آن که این دو نفر با دستگاه شاه و اتباعش غیر مستقیم رابطه داشتند. پدر خانم من واسطه بود که آن آقا به خدمت امام برود، ولی امام به هیچ وجه راضی نشدند. تقریباً هفت، هشت روز منتظر ماند که بتواند به نزد امام برود، لکن چون در دارالتبلیغ با آقای شریعتمداری رابطه داشت، امام او را نپذیرفت.
جریان ملاقات آقای کافی هم به این صورت بود که چون ایشان پیش من درس خوانده بود، مرا واسطه کرد که شاید بتواند به خدمت امام برسد. در ایران مشکلی داشت که اگر امام را میدید، مشکلش حل میشد و اصولاً انقلابیها نظر خوبی نسبت به او پیدا میکردند. بنا بود یک روز با هم به خدمت امام برویم. حاج آقا مصطفی به من گفت که شنیدم شما میخواهید آقای کافی را به دیدار امام ببرید. گفتم: بله، یزدی است و اهل منبر است، روضه هم خوب میخواند. چه اشکال دارد که به دیدار امام برود؟ گفت: «به هیچ وجه صلاح نیست که نزد امام برود.» گفتم: «دلیلش چیست؟» گفت: «اینجا کسانی هستند که در مورد خصوصیات افرادی که از ایران میآیند، به ما خبر میدهند. در مورد ایشان هم گفتهاند که در مجلس ختم یکی از شکنجهگران ساواک به منبر رفته و او را حتی از «سلمان فارسی» هم بالاتر برده است؛ بنابراین چنین شخصی لایق دیدار امام نیست. من هم به آقای کافی گفتم که در نجف نمیشود به دیدار امام برود، شاید در ایام عاشورا که امام به کربلا میرود، توفیق پیدا کند و امام را ببیند. اما در کربلا، باز هم حاج آقا مصطفی به من گفتند که اینجا چون افراد راحتتر به امام نزدیک میشوند، شما اصلاً نگذارید کافی به دیدار امام برود چون به تازگی مجدداً نامه آمده است که به هیچ وجه نباید کافی به خدمت امام برسد.
زمانی هم پسر مرحوم حاج سید علی میلانی به نجف آمد که به واسطه آقای قرهی به ملاقات امام برود. باز حاج آقا مصطفی مانع شدند و گفتند که او با ساواک ارتباط داشته است و نباید با امام دیدار کند. غیر از این سه نفر، امام همه افراد را میپذیرفت.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 103 مگر زمانی که مریض بودند یا زمانی که وقت مطالعات و ادعیه و قرآن خواندن بوده اجازه ورود نمیدادند. روشنفکرهایی که از خارج میآمدند، همه به خدمت امام میرفتند و حتی نمایندگان مجاهدین خلق هم به حضور امام رسیدند. اما به هر حال امام با گروهگرایی و حزببازی و دستهبندیها و... مخالف بود و میگفت که باید هدف عام باشد. با آن که میدانست مثلاً دکتر یزدی از اعضای تیپ نهضت آزادی و جبهه ملی است یا مثلاً قطبزاده راه دیگری دارد یا بنیصدر که اصلاً لامذهب بود و جزء هیچ مرام و مسلکی نبود، همه را به حضور میپذیرفت، لکن کمتر به آنها بها میدادند.
اما مرحوم حاج آقا مصطفی با آنها صد درصد مخالف بود و ملاقات نمیکرد. نه بنیصدر، نه دکتر یزدی، نه قطبزاده، به خصوص حاج آقا مصطفی اصلاً با قطبزاده خوب نبود. البته شاید دکتر یزدی نزد حاج آقا مصطفی میرفت، ولی آن اهمیت را که به دیدار امام برود، نداشت و همه میگفتند چطور است که امام با ما ملاقات میکند ولی حاج آقا مصطفی به ما راه نمیدهد؟
امام به هر کسی که مخالف شاه و دستگاه بود، حتی کمونیستها هم راه میداد. گروهی از روشنفکرها خیلی اصرار داشتند که از حضرت امام درباره منافقین تأییدی بگیرند. لکن امام به هیچ وجه آنها را تأیید نکرد. امام در این جهات خیلی محکم بود. البته از مبارزین کسانی بودند که به منافقین و حتی به جبهه ملی هم تمایلاتی داشتند. از جمله یادم میآید محمدمنتظری که تازه از سوریه یا پاکستان آمده بود در جلسهای شرکت کرده و در آن جلسه سخنرانی هم نمود، حتی ایشان هم با یکی از رفقایش از مصدق طرفداری میکردند. البته شاید بعدها نظر آنها عوض شده باشد.
در مورد آقای شریعتی هم امام هیچ وقت تأییدی نکرد. حتی وقتی که جنازهاش را به سوریه بردند، خیلیها اصرار داشتند که امام اطلاعیهای بدهد و خدماتش را بیان کند و خصوصیاتش را شرح بدهد، لکن امام این کار را نکرد. حتی کسی را برای شرکت در مجلس بزرگداشت ایشان هم نفرستاد. در آن موقع شاید مرحوم حاج احمد آقا بیمیل نبود که برای شریعتی کاری بشود. حتی یکی دو بار هم با ما سر همین دکتر شریعتی
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 104 درگیر شد. ولی حاج آقا مصطفی بیشتر به امام شباهت داشت و از گروهگرایی و تشکیلاتبازی و این طور چیزها خوشش نمیآمد.
واقعاً هم برای ما عجیب بود که امام تا این حد روشنبین بود و این هم از کرامات امام بود که ان المؤمن ینظر بنور الله: یعنی مومن با نور خدا همه جا را میبیند. واقعاً امام این طور بود. یکی از رفقا میگفت که من میخواهم در مورد لبنانیها یا افغانیها در حضور امام صحبت کنم، میبینم که امام تمام خصوصیات آنها را میداند و از کارها و ویژگیهای آنها به طور دقیق آگاهی دارد. اینها همه کشف و کرامات است، چون امام خیلی کم از منزل خارج میشد مگر برای نماز یا برای درس و فقط شبها هم نیم ساعتی بیرون از منزل مینشست.
حتماً میدانید که شهید مطهری و دکتر شریعتی در اوایل کار با هم خوب بودند، اما بعدها به دلائلی رابطه بین آنها شکرآب شد؛ البته مرحوم مطهری مطالبی هم در مورد خصوصیات دکتر شریعتی برای امام نوشته بود و میگفتند که امام فرموده که «به شریعتی بگویید اگر میخواهد جلوه کند و در بازار تهران رسوخ کند، کاری به مفاتیح و کتابهای مجلسی نداشته باشد»؛ اما اینکه امام او را تکفیر کرده باشند، من چیزی نشنیدهام.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 105