فصل سوم: خاطرات آیت ‌الله سید عباس خاتم یزدی
ارتباط امام با افرادِ با دیدگاه های مختلف
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

ارتباط امام با افرادِ با دیدگاه های مختلف

‏امام با روشنفکرها خوب بودند و نسبت به آن‌ها نظر مثبت داشتند. لکن از آنجا که ‏‎ ‎‏به طور کلی با گروه‌گرایی مخالف بودند، کسانی را که در جناحی وارد می‌شدند، تأیید ‏‎ ‎‏نمی‌کردند و این خصوصیت را ما کاملاً در ایشان مشاهده کردیم. به طور کلی ‏‎ ‎‏دوروبری‌های امام در نجف، دو دسته بودند. یک دسته، روشنفکر و مبارز و مجاهد ‏‎ ‎‏بودند که از ایران آمده بودند و در واقع فراری بودند و بیشترشان ـ نه همه آن‌ها ـ به ‏‎ ‎‏امام علاقه داشتند. عده‌ای در نجف مستقر بودند و تعدادی هم به نجف رفت و آمد ‏‎ ‎‏می‌کردند. امام کارهایی مثل پخش اطلاعیه‌ها یا پیغام رسانی را به این‌ها محول می‌کردند اما همین‌ها هم با وجود آن که مورد اعتماد امام بودند، اگر می‌خواستند در مورد امور حسبیه و سهم امام و این قبیل مسائل اجازه بگیرند، امام به آن‌ها اجازه نمی‌دادند. چون من در کارهایی وارد بودم، این‌ها چند بار مرا برای کسب اجازه واسطه قرار دادند، ولی هر بار پاسخ امام منفی بود. یعنی امام حتی این مبارزین و مجاهدینی را که به آن‌ها ‏‎ ‎‏اعتماد داشت، در کارها دخالت نمی‌دادند. دسته دیگر، هم در صحنه‌های مبارزه شرکت ‏‎ ‎‏می‌کردند و هم در کارهای علمی وارد بودند. مثلاً در نوشتن کتاب‌های بیع، خلل و ‏‎ ‎‏ولایت فقیه‏‏ مشارکت داشتند. خلاصه این‌ها در نجف از اطرافیان امام بوده، در نماز و ‏‎ ‎‏کلاس درس ایشان شرکت می‌کردند و حتی در مسافرت هم با امام بودند.‏

‏از دسته اول روشنفکرانی نظیر، دکتر یزدی و بنی‏‏‌‏‏صدر بودند که از اروپا و امریکا به ‏‎ ‎‏دیدار امام می‏‏‌‏‏آمدند. البته چند نفری هم از ایران آمدند و دوباره برگشتند؛ مثل آقای ‏‎ ‎‏غرضی و پسر آقای جنتی ـ علی جنتی ـ که در نجف او را «الهی» می‏‏‌‏‏خواندند. یکی هم ‏‎ ‎‏پسر آقای منتظری بود. محمد منتظری که به اسم دیگری (سمیعی) خوانده می‏‏‌‏‏شد. آقای چمران را یاد ندارم به نجف آمده باشد ولی آقای (جلال‏‏‌‏‏الدین) فارسی چند بار از لبنان آمده بود. حتی تیمور بختیار هم ـ زمانی وزیر اطلاعات و امنیت رژیم شاه بود ـ به ‏‎ ‎‏دیدن امام آمد، لکن امام خیلی به او بی‏‏‌‏‏محلی کردند، چون آدم خیلی خبیثی بود. امام ‏


‏کسانی را که با شاه رابطه مستقیم یا غیر مستقیم داشتند یا با دستگاه شریعتمداری بودند، ‏‎ ‎‏به هیچ وجه راه نمی‏‏‌‏‏دادند. برای مثال آقای (شیخ احمد) کافی و یک نفر دیگر ـ که ‏‎ ‎‏چون هنوز زنده است، نامش را نمی‏‏‌‏‏بریم ـ به نجف آمدند، ولی هر چه خواستند ‏‎ ‎‏خدمت امام برسند، امام نپذیرفتند. با آن که این دو نفر با دستگاه شاه و اتباعش ‏‎ ‎‏غیر مستقیم رابطه داشتند. پدر خانم من واسطه بود که آن آقا به خدمت امام برود، ولی ‏‎ ‎‏امام به هیچ وجه راضی نشدند. تقریباً هفت، هشت روز منتظر ماند که بتواند به نزد امام ‏‎ ‎‏برود، لکن چون در دارالتبلیغ با آقای شریعتمداری رابطه داشت، امام او را نپذیرفت.‏

‏جریان ملاقات آقای کافی هم به این صورت بود که چون ایشان پیش من درس ‏‎ ‎‏خوانده بود، مرا واسطه کرد که شاید بتواند به خدمت امام برسد. در ایران مشکلی ‏‎ ‎‏داشت که اگر امام را می‏‏‌‏‏دید، مشکلش حل می‏‏‌‏‏شد و اصولاً انقلابی‏‏‌‏‏ها نظر خوبی نسبت ‏‎ ‎‏به او پیدا می‏‏‌‏‏کردند. بنا بود یک روز با هم به خدمت امام برویم. حاج آقا مصطفی به ‏‎ ‎‏من گفت که شنیدم شما می‏‏‌‏‏خواهید آقای کافی را به دیدار امام ببرید. گفتم: بله، یزدی ‏‎ ‎‏است و اهل منبر است، روضه هم خوب می‏‏‌‏‏خواند. چه اشکال دارد که به دیدار امام ‏‎ ‎‏برود؟ گفت: «به هیچ وجه صلاح نیست که نزد امام برود.» گفتم: «دلیلش چیست؟» ‏‎ ‎‏گفت: «این‏‏‌‏‏جا کسانی هستند که در مورد خصوصیات افرادی که از ایران می‏‏‌‏‏آیند، به ما ‏‎ ‎‏خبر می‏‏‌‏‏دهند. در مورد ایشان هم گفته‏‏‌‏‏اند که در مجلس ختم یکی از شکنجه‏‏‌‏‏گران ‏‎ ‎‏ساواک به منبر رفته و او را حتی از «سلمان فارسی» هم بالاتر برده است؛ بنابراین چنین ‏‎ ‎‏شخصی لایق دیدار امام نیست. من هم به آقای کافی گفتم که در نجف نمی‏‏‌‏‏شود به ‏‎ ‎‏دیدار امام برود، شاید در ایام عاشورا که امام به کربلا می‏‏‌‏‏رود، توفیق پیدا کند و امام را ‏‎ ‎‏ببیند. اما در کربلا، باز هم حاج آقا مصطفی به من گفتند که این‏‏‌‏‏جا چون افراد راحت‏‏‌‏‏تر ‏‎ ‎‏به امام نزدیک می‏‏‌‏‏شوند، شما اصلاً نگذارید کافی به دیدار امام برود چون به تازگی ‏‎ ‎‏مجدداً نامه آمده است که به هیچ وجه نباید کافی به خدمت امام برسد.‏

‏زمانی هم پسر مرحوم حاج سید علی میلانی به نجف آمد که به واسطه آقای قرهی ‏‎ ‎‏به ملاقات امام برود. باز حاج آقا مصطفی مانع شدند و گفتند که او با ساواک ارتباط ‏‎ ‎‏داشته است و نباید با امام دیدار کند. غیر از این سه نفر، امام همه افراد را می‏‏‌‏‏پذیرفت. ‏


‏مگر زمانی که مریض بودند یا زمانی که وقت مطالعات و ادعیه و قرآن خواندن بوده ‏‎ ‎‏اجازه ورود نمی‏‏‌‏‏دادند. روشنفکرهایی که از خارج می‏‏‌‏‏آمدند، همه به خدمت امام ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏رفتند و حتی نمایندگان مجاهدین خلق هم به حضور امام رسیدند. اما به هر حال ‏‎ ‎‏امام با گروه‏‏‌‏‏گرایی و حزب‏‏‌‏‏بازی و دسته‏‏‌‏‏بندی‏‏‌‏‏ها و... مخالف بود و می‏‏‌‏‏گفت که باید ‏‎ ‎‏هدف عام باشد. با آن که می‏‏‌‏‏دانست مثلاً دکتر یزدی از اعضای تیپ نهضت آزادی و ‏‎ ‎‏جبهه ملی است یا مثلاً قطب‏‏‌‏‏زاده راه دیگری دارد یا بنی‏‏‌‏‏صدر که اصلاً لامذهب بود و ‏‎ ‎‏جزء هیچ مرام و مسلکی نبود، همه را به حضور می‏‏‌‏‏پذیرفت، لکن کمتر به آن‌ها بها ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏دادند.‏

‏اما مرحوم حاج آقا مصطفی با آن‌ها صد درصد مخالف بود و ملاقات نمی‏‏‌‏‏کرد. نه ‏‎ ‎‏بنی‏‏‌‏‏صدر، نه دکتر یزدی، نه قطب‏‏‌‏‏زاده، به خصوص حاج آقا مصطفی اصلاً با قطب‏‏‌‏‏زاده ‏‎ ‎‏خوب نبود. البته شاید دکتر یزدی نزد حاج آقا مصطفی می‏‏‌‏‏رفت، ولی آن اهمیت را که ‏‎ ‎‏به دیدار امام برود، نداشت و همه می‏‏‌‏‏گفتند چطور است که امام با ما ملاقات می‏‏‌‏‏کند ‏‎ ‎‏ولی حاج آقا مصطفی به ما راه نمی‏‏‌‏‏دهد؟‏

‏امام به هر کسی که مخالف شاه و دستگاه بود، حتی کمونیست‏‏‌‏‏ها هم راه می‏‏‌‏‏داد. ‏‎ ‎‏گروهی از روشنفکرها خیلی اصرار داشتند که از حضرت امام درباره منافقین تأییدی ‏‎ ‎‏بگیرند. لکن امام به هیچ وجه آن‌ها را تأیید نکرد. امام در این جهات خیلی محکم بود. ‏‎ ‎‏البته از مبارزین کسانی بودند که به منافقین و حتی به جبهه ملی هم تمایلاتی داشتند. ‏‎ ‎‏از جمله یادم می‏‏‌‏‏آید محمدمنتظری که تازه از سوریه یا پاکستان آمده بود در جلسه‏‏‌‏‏ای ‏‎ ‎‏شرکت کرده و در آن جلسه سخنرانی هم نمود، حتی ایشان هم با یکی از رفقایش از ‏‎ ‎‏مصدق طرفداری می‏‏‌‏‏کردند. البته شاید بعدها نظر آن‌ها عوض شده باشد.‏

‏در مورد آقای شریعتی هم امام هیچ وقت تأییدی نکرد. حتی وقتی که جنازه‏‏‌‏‏اش را ‏‎ ‎‏به سوریه بردند، خیلی‏‏‌‏‏ها اصرار داشتند که امام اطلاعیه‏‏‌‏‏ای بدهد و خدماتش را بیان کند ‏‎ ‎‏و خصوصیاتش را شرح بدهد، لکن امام این کار را نکرد. حتی کسی را برای شرکت در ‏‎ ‎‏مجلس بزرگداشت ایشان هم نفرستاد. در آن موقع شاید مرحوم حاج احمد آقا بی‏‏‌‏‏میل ‏‎ ‎‏نبود که برای شریعتی کاری بشود. حتی یکی دو بار هم با ما سر همین دکتر شریعتی ‏


‏درگیر شد. ولی حاج آقا مصطفی بیشتر به امام شباهت داشت و از گروه‏‏‌‏‏گرایی و ‏‎ ‎‏تشکیلات‏‏‌‏‏بازی و این طور چیزها خوشش نمی‏‏‌‏‏آمد.‏

‏واقعاً هم برای ما عجیب بود که امام تا این حد روشن‏‏‌‏‏بین بود و این هم از کرامات ‏‎ ‎‏امام بود که ان المؤمن ینظر بنور الله: یعنی مومن با نور خدا همه جا را می‏‏‌‏‏بیند. واقعاً ‏‎ ‎‏امام این طور بود. یکی از رفقا می‏‏‌‏‏گفت که من می‏‏‌‏‏خواهم در مورد لبنانی‏‏‌‏‏ها یا افغانی‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏در حضور امام صحبت کنم، می‏‏‌‏‏بینم که امام تمام خصوصیات آن‌ها را می‏‏‌‏‏داند و از ‏‎ ‎‏کارها و ویژگی‏‏‌‏‏های آن‌ها به طور دقیق آگاهی دارد. این‏‏‌‏‏ها همه کشف و کرامات است، ‏‎ ‎‏چون امام خیلی کم از منزل خارج می‏‏‌‏‏شد مگر برای نماز یا برای درس و فقط شب‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏هم نیم ساعتی بیرون از منزل می‏‏‌‏‏نشست.‏

‏حتماً می‏‏‌‏‏دانید که شهید مطهری و دکتر شریعتی در اوایل کار با هم خوب بودند، اما ‏‎ ‎‏بعدها به دلائلی رابطه بین آن‌ها شکرآب شد؛ البته مرحوم مطهری مطالبی هم در مورد ‏‎ ‎‏خصوصیات دکتر شریعتی برای امام نوشته بود و می‏‏‌‏‏گفتند که امام فرموده که «به ‏‎ ‎‏شریعتی بگویید اگر می‏‏‌‏‏خواهد جلوه کند و در بازار تهران رسوخ کند، کاری به مفاتیح و ‏‎ ‎‏کتاب‏‏‌‏‏های مجلسی نداشته باشد»؛ اما این‏‏‌‏‏که امام او را تکفیر کرده باشند، من چیزی ‏‎ ‎‏نشنیده‏‏‌‏‏ام.‏